نویسنده :نسرین باقری پبدنی
منبع:راسخون



 

چکیده

پرچم، چون سمبل اتحاد و تمایز در جنگ ها به شمار می‌رفته، همواره حائز اهمیت بوده است. در این مقاله سعی شده است که به معرفی پرچم و پرچم داری بین اعراب و همچنین پرچم داری در اسلام و نخستین پرچم مسلمانان و ویژگی پرچم‌ها پرداخته شود. همچنین بزرگ‌ترین پرچم داران صدر اسلام را معرفی خواهیم کرد. در این تحقیق به ارائه وشناخت چند نفر از پرچم داران حضرت علی (ع) از جمله محمد بن حنیفه و حصین بن منذر و غیره می‌پردازیم. در طول تاریخ منصب پرچم داری بین همه رواج داشته است که در جنگ‌ها بسیار بدان افتخار می‌کردند. چرا که پرچم داری نشانی از همبستگی در عمل و اتحاد در شعار بوده است. به گونه ای که اگر پرچم از دست پرچم دار می‌افتاده، نوعی شکست و از هم گسیختگی برای لشکر محسوب می‌شده است.
کلید واژه‌ها: پرچم، پرچم دار، لشکر، جنگ، دشمن، منصب و ...

مقدمه

پیشینه‌ی استفاده از پرچم در بین قبائل، چه در جنگ و چه در صلح، به روزگار باستان باز می‌گردد. آنگونه که از منابع تاریخی برمی آید، تمدن‌های گوناگون اعم از مصریان، یونانیان، اعراب و ... از آن بهره می‌جسته اند. هرچند به طور دقیق مشخص نیست که اولین بار استفاده از آن توسط چه کسی و در چه زمانی بوده است؛ ولی مشهور است که این وسیله، نخستین بار توسط حضرت ابراهیم (ع) برای آزادسازی حضرت لوط (ع) از زندان طاغوت زمان خود بکار گرفته شده است.
در بین ایرانیان، پرچم به «درفش کاویانی» شهرت داشته است. علت این نامگذاری آن بود که در ایران زمین، قیامی توسط «کاوه آهنگر» علیه پادشاه زمان خود «ضحّاک» پایه ریزی شد و او پیش بند کار خود را که از چرم سرخ رنگی بود، برفراز چوبی قرار داد و قیام خود را آغاز کرد و از آن پس به «درفش کاویان» یعنی پرچم کاوه ای شهرت یافت. از درفش کاویان در جنگ ایران و اعراب نیز در کتب تاریخی نامی به میان آمده است.

اهمیت پرچم و پرچم داری در بین اعراب

یکی از منصب‌های مهم در بین اعراب، منصب پرچم داری بوده است که در جنگ‌ها بسیار بدان افتخار می‌کردند؛ چرا که پرچم نشانی از همبستگی در عمل و اتحاد در شعار بوده؛ به گونه ای که هرگاه پرچم از دست پرچم دار می‌افتاده، نوعی شکست و از هم گسیختگی برای لشکر محسوب می‌شده است. اعراب جاهلیت در جنگ‌ها، آن را به دست یکی از سران سپاه می‌دادند. پرچم قبیله‌ی قریش «عقاب» نام داشته است و منصب پرچم داری با «بنی عبدالدار» که طایفه ای بزرگ در قریش به شمار می‌رفتند، بوده است. (1)
نوشته‌اند: هنگامی که «قصّی بن کلاب»، نیای چهارم پیامبر اکرم (ص) در سرزمین مکه قدرت را در دست گرفت، تمام منصب‌های قریش به او تفویض شد و اوآنها رابین فرزندان خود تقسیم کرد. او منصب پرچم داری را به یکی از فرزندان خود به نام عبدالدار سپرد و به او گفت: «از این پس هیچ کس وارد کعبه نمی‌شود، مگر آنکه تو اجازه دهی و هیچ پرچمی بسته نمی‌شود، مگر آنکه تو اراده کنی». از آن پس پرده داری خانه خدا و پرچم داری در نزد فرزندان او باقی ماند؛ به گونه ای که در جنگ احد «ابوسفیان» به عموزاده های خود در یک درگیری و مشاجره لفظی گفت: «شما لیاقت پرچم داری را ندارید؛ چرا که در روز [جنگ] بدر نتوانستید از آن به شایستگی مراقبت کنید و ما در آن جنگ، شکست خوردیم! اکنون نیز اگر نمی‌توانید، آن را به ما واگذارید». (2)

پرچم داری در اسلام

آنگونه که پیش‌تر گفته شد، به دلیل اینکه پرچم، سمبل اتحاد و تمایز در جنگ‌ها به شمار می‌رفته، همواره حائز اهمیت بوده است. پس از ظهور اسلام نیز، پرچم ماهیت خود را از دست نداد و ارزش و منزلت خود را حفظ کرد. امیرالمؤمنین (ع) درباره پرچم و اهمیت حفظ آن توسط سربازان اسلام می‌فرماید: «هرگز پرچمتان را از جای خودش حرکت نداده و دور آن را خالی نکنید و آن را جز به دست شجاعانتان سپارید؛ آنان که از جان شما در برابرپیشامد سوئی، حمایت و هراست می‌کنند، از پرچم‌های خود بهتر پاسداری می نمایندو از هر سو، از پیش و پس و اطراف، مراقب آن می‌باشند، نه از آن عقب می‌مانند که آن را تسلیم کنند و از آن پیشی می‌گیرند که تنها رهایش سازند؛ (3)»
پرواضح است که پرچم، به دلیل نماد همبستگی لشکر بوده، یکی از اهداف دشمن برای از بین بردن پرچم دار و به زمین انداختن پرچم به جهت تضعیف روحیه جنگاوری لشکرمقابل به شمار می‌رفته است. از این رو امیرالمؤمنین (ع) دستور به محافظت بیشتر از آن فرموده‌اند.
از سیره ی عملی بزرگان دین نیز فهمیده می‌شود که نسبت به پرچم داری توجه فراوانی داشته‌اند. در غزوه تبوک، پیامبر اکرم (ص) یکی از پرچم‌ها را به «عماره بن حزم» داد. در همین حین «زین بن ثابت» از راه رسید، پیامبر اکرم (ص) پیامبر اکرم (ص) نیز پرچم را از او ستاند و به زیدبن ثابت داد. این موضوع سبب ناراحتی عماره گردید، به پیامبر (ص) رو کرد و عرض نمود: «ای رسول خدا! گویا از من ناراحت هستید [که پرچم را از من گرفته و به او دادید]». پیامبر (ص) پاسخ داد: نه به خدا [این گونه نیست]، ولکن قرآن را مقدم بدارید و او بیشتر از تو بهره مند از قرآن است و قرآن مقدم می‌دارد حتی اگر غلامی سیاه و بریده بینی باشد. آن گاه به دو قبیله‌ی «اوس» و «خزرج» هم دستور داد تا پرچم‌هایشان را به کسانی که بیشتر قرآن می‌دانند، بدهند. (4)
امیرالمؤمنین (ع) نیز این موضوع را مدنظر داشته و پرچم را به با ایمان ترین افراد خود می‌داده است. آن گونه که نوشته‌اند، در «جمل»، پرچم را به دست فرزند خود «محمد بن حنیفه» داد و به او فرمود: اگر کوه‌ها از جای کنده شوند، تو استوار باش، دندان‌هایت را بر هم بفشار! کاسه‌ی سرت را به خدا بسپار! پایت را بر زمین محکم کن! به انتهای لشکر [دشمن] نگاه کن و [زیادی دشمن] را نادیده بگیر و بدان که پیروزی از سوی پروردگار سبحان است. (5) این مطلب از آن جهت است که پرچم دار، نقش کلیدی و مهمی را در لشکر برعهده دارد؛ زیرا از نظر اعتقادی می‌بایست کسی که پرچم سیاه اسلام را بر دوش دارد، پارساترین باشد؛ همچنان که پیامبر اکرم (ص) نیز به طور ضمنی بر اهمیت این معنا اشاره می‌کند و از نام پرچم دار و حسب و نسب او می‌پرسد؛ آن سان که نگاشته‌اند: «طفیل بن عمر و در جنگ حنین در رکاب رسول خدا (ص) شرکت کرد. پیامبر (ص) او را مأمور کرد تا بت» ذی الکفّین (6) را منهدم سازد. او به همراه گروهی از مسلمانان حمله ور شد که تعداد آنان به چهل نفر می‌رسید. او بت را منهدم کرد و بازگشت. پیامبر (ص) پیروزی را تبریک گفت و از آنان پرسید که پرچم دارتان در این حمله که بود؟ طفیل بن عمر پاسخ داد: همان کسی که پیش‌تر نیز پرچم دار بود. پیامبر اکرم (ص) فرمود: آری! راست گفتید، او «نعمان بن زرافه‌ی لهبی» بود. (7). از این گفتگوی کوتاه نیز برمی آید که پیامبر اکرم (ص) در جنگ‌ها نسبت به پرچم دار دقیق و حساس بوده‌اند.

نخستین پرچم مسلمانان

هفت ماه از مهاجرت پیامبر اکرم (ص) از مکه به مدینه گذشته بود که سریه «حمزه بن عبدالمطلب» عموی پیامبر (ص) در گرفت. نوشته‌اند: «برای اولین بار پیامبر اکرم (ص) با دست مبارک خود پرچمی بست و آن را به دست حمزه سیدالشهدا (ع) داد تا به جنگ رود. در آن جنگ، سی سواره نظام که نیمی از آنان مهاجر و نیمی دیگر انصار بودند، شرکت داشتند».(8) بنابراین نخستین پرچم دار اسلام را می‌توان حمزه سیدالشهدا (ع) به شمار آورد.

سنت بستن پرچم

پرچم بندی که نشانه‌ی شروع جنگ و مراسمی برای فراخوانی جنگجویان جهت شرکت در نبرد بوده، طی مراسمی خاص در جاهلیت انجام می‌پذیرفته است؛ بدین ترتیب که آن را به امیر قبیله می‌دادند تا آن را بر سر چوب با نیزه ای که در دست پرچم دار بوده، ببندد. در اسلام نیز هنگام بستن پرچم، دعا می‌کردند و به پرچم دار، روحیه می‌دادند و او را بر شجاعت تحریض می‌کردند. بعدها این عمل در بین خلفای عباسی به گونه ای دیگر پی گرفته شد و تا حدی به آن دقت می‌کردند که هنگام بستن پرچم، ستاره شناسان ساعت دقیق آن را از پیش تعیین می‌کردند و مراسم آن‌ها با تشریفات و صرف هزینه های کلانی نیز همراه می‌شد؛ به نحوی که نگاشته‌اند: «خلفای فاطمی در مصر اداره مخصوصی برای این کار در نظر گرفته بودند که در مدت یکصد سال به فعالیت خود ادامه داد و در هر سال مبلغ 80 هزار دینار طلا صرف هزینه های آن می‌گردید. (9)»

ویژگی‌های پرچم‌ها

درست مشخص نیست که در دوران جاهلیت، پرچم‌ها به چه شکل بوده است، اما معمولا اعراب چه پیش از اسلام و چه پس از آن، پرچم خود را بر فراز نیزه ای قرار می‌دادند. اما خود پرچم‌ها، از نظر طرح، رنگ و نقش با هم تفاوت داشته‌اند. عقاب، پرچم مخصوص قریش در ایام جاهلیت، سیاه رنگ بوده است که در اسلام نیز گاهی از این رنگ استفاده می‌شد، به در دوره عباسیان که به نشانه خود خواهی و عزای شهیدان بنی هاشم و قتل عام آنان توسط امویان به کار گرفته می‌شد.
امویان پرچمی سرخ داشتند. عباسیان در دوران امام رضا (ع) به دستور مأمون، رنگ لباس و پرچم را از سیاه به سبز، به نشانه بیعت مأمون با امام رضا (ع) تغییر دادند؛ اما بعدها دوباره به حالت سابق خود بازگشتند. پرچم پادشاهان بلاد اسلامی آفریقا در آن دوران، پرچمی طلا کوب از جنس ابریشم و پرچم سلاطین ترک در دور خود، ریسه ای از مو و منگوله داشت و آن را «چتر»، «شالش» و یا «سنجق» می‌خواندند. (10)

بزرگ‌ترین پرچم داران صدر اسلام

1ـ حمزه بن عبدالمطلب: شرح کوتاهی از پرچم داری او گذشت.

2ـ امیرالمؤمنین علی(ع) :

او در بیشترین جنگ‌ها شرکت داشت و در هر جنگی که شرکت می‌کرد، پرچم دار بود. در جنگ بدر لشکر اسلام سه پرچم داشت: پرچم سفید، پرچم سیاه، یک پرچم دیگر که از «مرط علیشه» تهیه شده بود. مرط پارچه ای پشمی و یا خز مانند بوده است که در تهیه لباس از آن استفاده می‌کردند. این پرچم را پیامبر (ص) به علی بن ابیطالب (ع) داد.
در غزوه احد نیز پرچم داری گروه مهاجرین با علی (ع) بود و حتی نگاشته‌اند که پرچم داران کفار همگی به دست امیرالمؤمنین کشته شدند و پرچم آنها به زمین افتاد. در این هنگام زنی به نام «عمره بن علقمه حارثیه» که از جمله زنانی بود که برای تقویت روحیه‌ی جنگجویان خود و ستاندن انتقام کشتگان بدر به میدان آمده بودند، پرچمی برافراشت و آن را به دست غلامی حبشی به نام «صؤاب»، غلام فرزندان ابی طلحه داد که او نیز توسط مسلمانان هلاک شد. او در حالیکه دستانش قطع شده بود، با بازوها و گردنش پرچم را بالا نگه داشته بود که امیرالمؤمنین (ع) گردن او را زد و به هلاکت رساند. (11) این افتضاح بزرگ، شکستی غیر قابل جبران برای کفار به حساب آمدکه غلامی حبشی و زنی، پرچم سیاه را بالا نگه دارد؛ به گونه ای که «حسان بن ثابت انصاری» در توصیف آن سرود:
«اگر زنی حارثیه بیرق را برنداشته بود، آنان در بازارها پرچم را به فروش می‌گذاشتند.»(12)
پرچم قبیله‌ی اوس، به رنگ سبز و پرچم خزرج به رنگ سرخ بود. پیامبر اکرم (ص) برای جلوگیری از بروز حساسیت و اختلافات بین آنان اجازه داد تا از همان رنگ‌ها استفاده کنند. (13)
در غزوه خیبر، درخششی چشمگیر از پرچم داری امیرالمؤمنین (ع) در خاطره‌ی تاریخ ماند. در این جنگ پیامبر اکرم (ص) پرچمی سفید بست و به جنگ با خیبریان شتافت. در بین یهودیان پهلوانی تنومند و درشت اندام به نام «مرحب» بود که او در درگیری تن به تن، چند تن از پهلوانان لشکر اسلام را به شهادت رسانید و جنگ با یهودیان به حالت رکود رسید. (14)
پیامبر (ص) پرچم را به علی (ع) داد. او با مرحب که گرزی آهنین در دست داشت جنگید. (15) مرحب گرزش را به سپر علی (ع) زد، سپر شکست و علی به سمت دروازه دوید و در خیبر را کند و از آنجا به جای سپر استفاده کرد و آن دری بود که وقتی هشت نفر از اصحاب خواستند آن را جابه جا کنند، نتوانستند. (16) در جریان فتح مکه که در سال هشتم هجرت به وقوع پیوست، پیامبر اکرم (ص) پرچمی را که در دست «سعدبن عباده» بود، ستاند و به امیرالمؤمنین (ع) داد؛ زیرا او هنگامی که سپاه پیامبر (ص) از بلندی‌های اطراف مکه به طرف شهر سرازیر شد، رجزی با این مضمون خواند: «امروز روز جنگ است و کارزار امروز همان روزی است که به حرمت حرم اعتنایی نمی‌کنیم و قریشیان را می‌کشیم». عمربن الخطاب وقتی رجز او را شنید، به سوی پیامبر اکرم (ص) دوید و آنچه را شنیده بود، بازگفت. پیامبر اکرم (ص) ناراحت شد و رو به امیرالمؤمنین (ع) کرد و فرمود: «برو و پرچم را از او بگیر و خود پرچم را به سوی مکه حرکت ده! » امیرالمؤمنین (ع) نیز پرچم را از او گرفت؛ و این در حالی بود که در ابتدای حرکت، یکی از پرچم‌ها در دست آن حضرت بود. (17)

3ـ مصعب بن عمیر:

او نیز از جمله سربازان دلیر و فداکار اسلام و همچنین از پرچم داران نامدار بود. در جنگ احد، پیامبر اکرم (ص) دو زره روی هم پوشید و یکی از سه پرچمی را که در این جنگ با مسلمانان همراه بود، به مصعب داد. (18)
مصعب از خاندان بنی نقش طبرالدار بود و همان گونه که گفته شد، فرزندان عبدالدار در جزیره العرب، منصب آنان، پرچمی از سه پرچم مسلمانان را به دست او داد. (19)
او هم پرچم در دست داشت و هم از جان پیامبر اکرم (ص) محافظت می‌کرد. پس از چندی مبارزه، او که مقابل پیامبر اکرم (ص) ایستاده بود، توسط یکی از کفار به شهادت رسید. سرباز قریشی پنداشت که پیامبر را کشته است و فریاد زد: «محمد (ص) را کشتم»! . پخش این شایعه، نقش مهمی در تضعیف روحیه‌ی مسلمانان و شکست نسبی آنان داشت. وقتی مصعب به شهادت رسید، پیامبر پرچم را به دست امیرالمؤمنین داد و برجستگی علی (ع) و نقش او در پرچم داری سپاه اسلام پررنگ‌تر شد. (20)

4ـ دیگر پرچم داران:

از آنجا که در جنگ‌ها اعم از غزوات و سرایا، سپاه اسلام چند پرچم با خود حمل می‌کرده. شمار پرچم داران نیز بیشتر از افراد مذکور بوده است؛ زیرا هر قبیله ای از پرچم خاص خود استفاده می‌کرده و با وجود قرائن پیشین، شاید بتوان گفت که پیامبر اکرم (ص) به دلیل وجود برخی رگه های قومیت گرایانه در بین برخی از مسلمانان، به آن‌ها اجازه می‌داده تا پرچم قبیله‌ی خود را به منظور شناسایی و یا فراخوانی بیشتر جنگجویان بیاورند. از جمله برجسته‌ترین آنان می‌تواند «زبیربن عوام»، «سعدبن ابی وقاص»، «ابو نائله»، «قتاده بن نعمان» و غیره نام برد. (21)

پرچم داران امیرالمؤمنین(ع)

1ـ محمدبن حنیفه:

در جنگ جمل که بین عایشه و امیرالمؤمنین (ع) در گرفت، لشکر امام پرچم‌های گوناگونی داشت، اما بزرگ‌ترین آن‌ها را که پرچمی به رنگ سفید بود، به دست فرزندش محمدبن حنیفه داد که آن را به سرنیزه ای بزرگ بسته بود. (22) امام صفوف لشکریان خود را منظم کرد و وقتی که همه در جای خویش قرار گرفتند، محمدبن حنیفه را فراخواند و پرچم را ضمن دعا و تقویت روحیه به او داد. او در آن جنگ نوزده سال بیشتر نداشت. امیرالمؤمنین (ع) به او فرمود: «و اما در مورد این پرچم [باید بگویم] که من امروز آن را به اهلش سپرده‌ام».(23) سپس امام حسن (ع) را به میمنه (سمت راست) لشکر و امام حسین (ع) را بر میسره (سمت چپ) لشکر گمارد و به محمد بن حنیفه فرمود: «با پرچم پیش بتاز و بدان که پرچم باید پیش روی یاران تو باشد. پس پیشرو باش تا از پشت سرت به تو ملحق شوند.»(24)

2ـ حصین بن منذر:

او در جنگ صفین در حالی که نوزده سال داشت، به سمت پرچم داری سپاه امیرالمؤمنین علی (ع) تحویل گرفت و بر دوش نهاد. امیرالمؤمنین (ع) در وصف او و پرچمش سرود: «پرچم سرخی که سایه‌اش به اهتزار در آمده، از آن کسیست که چون گفته شود آن را پیش ببر! حصین آن را پیش می‌برد.»(25)
امام هنگامی که پرچم را به او داد، فرمود: «بر صف مقابل حمله کن و مهلت به آن‌ها بده. او پرچم را برداشت و با شعار:» مرگ بهتر از فرار است پیش تاخت. (26)
نگاشته‌اند که در این جنگ بیشتر پرچم‌های سپاه امیرالمؤمنین (ع) تیره رنگ بود و به رنگ‌های سیاه، سرخ، خاکستری، و معصفر (سرخ مایل به زرد) بوده است و سپاهیان امام، پارچه سفید پشمی را بر سر و دوش خود افکنده بودند. (27) سپاه معاویه نیز پرچم دارانی همچون «بسربن ارطاه» و «عبیدالله بن عمر بن خطاب و غیره داشت. معاویه به جهت ارتقاء حیثیت خانوادگی خویش بیشترین پرچم داران را از خاندان خود برگزید. (28)»
عمر و عاص هم تکه پارچه‌ی سیاه چهارگوش را بر سر نیزه ای بسته بود. شایعه افتاد که این همان پرچمی است که رسول خدا (ص) برای او بسته است. خبر به امیرالمؤمنین (ع) رسید. امام فرمود: «آیا می‌دانید ماجرای این پرچم چیست؟ پیامبر (ص) این پارچه را به دشمن خدا، عمروبن عاص و دیگران نمایاندو فرمود: کیست که این را با شرطی از من بپذیرد؟ عمرو عاص برخاست و گفت: شرط آن چیست؟ رسول خدا فرمود: شرطش آن است که با مسلمانی نجنگید و کافری را آسوده نگذارید. عمرو عاص نیز آن را با این شرط گرفت و به خدا سوگند خورد. او همان وقت مشرکان را آسوده گذاشت و امروز هم به جنگ با مسلمانان برخاست» (29)

3ـ خالدبن معمر: پرچم داری کوفیان و بصریان با او بود.

او جوانی پرهیزکار از خاندان «ربیعه» بود که بسیار علاقه داشت پرچم داری سپاه به او سپرده شود. او وقتی پرچم را به دست گرفت، رو به قبله خود کرد و گفت: «ای گروه ربیعه! همانا خدای بلند مرتبه هریک از شما را از زادگاه خود بدین جا آورده است و جمع کرده است که تاکنون این چنین با هم جمع نشده بودید. به راستی که اگر از پیکار روی گردانید، خداوند از شما خشنود نخواهد شد. مبادا امروز دیگر مسلمانان، شومتان پندارند! پس گام همت فرا نهید و پیش بتازید و جانبازی کنید... که خداوند پاداش کسی را که کردار نیک انجام دهد، تباه نمی‌سازد». (30) او با خطبه خود سبب تحریص لشکریان امام در جنگ با معاویه شد. (31)

4ـ هاشم بن عتیبه:

مردی شجاع بود که پرچم سپاه را به دوش می‌کشید و پیش می‌تاخت. فردی از سپاه معاویه در حین مبارزه با او به امیرالمؤمنین (ع) دشنام داد. هاشم به او گفت: «از خدا بترس که از پس این جنگ، حساب رسی هست!» و او را ارشاد کرد. جوان از کرده‌ی خود پشیمان شد و توبه کرد: ام لشکریان معاویه به او گفتند که آن مرد عراقی تو را فریب داده است؛ و به سوی هاشم هجوم بردند و وی را مجروح کردند.
امیرالمؤمنین (ع) دید پرچم هاشم در نشیب است. به او فرمان داد که پرچمش را بالا تر ببرد، اما وقتی امام نگاه کرد، دیدشکم او را دریده‌اند. سپس مردی به نام «بکربن وائل» پرچم او را ستاند و جای او را گرفت؛ اما او نیز به شهادت رسید. سپس «عبدالله بن هاشم بن عتیبه» پرچم را برداشته و در سوگ پدرش فریاد زد: «ای مردم! هاشم بنده ای از بندگان خدا بود که نافرمانی خدای خویش را نکرد و دعوت او را لبیک گفت و در راه فرمان برداری از پسر عم رسول خدا (ص) از جان کوشید...»(32)

5ـ دیگر پرچم داران صفین:

اگرچه در صفین عدم یکپارچگی در لشکر امام سبب رخداد حکمیت شد، ام دسته ای که پیروان راستین امام بودند، یکرنگی و یکدلی ویژه ای به چشم می‌خورد. آنان در این جنگ به سرهای خود دستاوردهایی چون عقال بسته بودند که نشانه یکرنگی آنان در پیروزی از امام بود. (33)
امام به پرچمداران سپاه خود فرمود: «پرچم‌های خود را خم نکنید و از معرکه بیرون نبرید و آن‌ها را جز به دلاورانی که نگهبان شرف هستند، نسپارید...»(34)
نامدارانی چون «هاشم بن عتبه بن ابی وقاص» (پرچم دار کل سپاه)، «عماربن یاسر»، «حجربن عدّی»، «عمروبن حمق»، «نعیم بن هیبره»، «رفاعه بن شداد»، «عبدالله بن عباس» و ... پرچم داری سپاه را برعهده داشتند. (35)

6ـ ابو ایوب انصاری:

وی در «جنگ نهروان» که واپسین جنگ دوران امام علی (ع) بود، پرچم داری را برعهده داشت. این جنگ بین امام و خوارج در گرفته بود که پس از ماجرای حکمیت، امام را مقصر دانسته، قتل او را برخود واجب می‌دیدند. از آن جا که امام نمی‌خواست افرادی که با تبلیغات سوء خوارج اغفال شده بودند، در این جنگ کشته شوند، به «ابو ایوب انصاری» فرمود تا پرچم خود را پیش برد و مقابل لشکر خوارج نگاه دارد تا هرکس را که زیر آن جمع شود، ببخشایدو امان دهد. ابو ایوب انصاری بیرق خود را پیش برد و گفت: «هرکس زیر این پرچم بیاید، در امان است». هشت هزار نفر از لشکر خوارج به امام پناهنده شدند و به زیر پرچم ابو ایوب انصاری آمدند. (36) سر دسته خوارج «عبدالله بن وهب» فرمان حمله داد و فریاد زد: «پیش به سوی بهشت!» و در نتیجه جنگ، اکثریت قریب به اتفاق آنان کشته شدند. (37)
عباس (ع)، آخرین پرچم دار معصومین (ع) :
در صبح روز عاشورا، امام یاران خود را به دو دسته تقسیم کرد که شامل سی نفر سواره نظام و چهل نفر پیاده نظام بود. امام فرماندهی میمنه سپاه را به «زهیربن قین» و میسره سپاه را به «حبیب بن مظاهر» سپرد و پرچم را به برادر خود عباس (ع) که از همه شجاع‌تر بود، داد. (38) امام حسین (ع) به دلیل نقش حساس عباس (ع) در رویارویی با دشمنان به ایشان اجازه مبارزه و جنگ نمی‌دادند؛ زیرا چه بسا شهادت ایشان به دلیل دارا بودن نقش پرچمداری، می‌توانست ضربه‌ی جبران ناپذیری به روحیه‌ی سپاه باشد. از این رو، وقتی ابوالفضل العباس (ع) با دیدن شهادت یاران امام و تنهایی او، اجازه‌ی جنگ می‌خواهد، امام به او می‌فرماید: «ای برادر! تو پرچم دار من هستی. اگر تو از دست بروی، سپاه من پراکنده می‌شود».(39)
نگاشته‌اند: هنگامی که اسیران کربلا را به شهر شام بردند، در میان وسائل غارت شده از شهیدان کربلا، پرچمی بود که در اثر ضربات شمشیر و نیزه، آسیب دیده بود. وسائل را پیش روی یزید نهادند. یزید پرچم مذکور را برداشت و به دقت بدان نگریست و پرسید: «این پرچم در دست چه کسی بوده است؟» گفتند: «عباس بن علی (ع)». آنگاه با تعجب و شگفتی ایستاد و به حاضران گفت: «به این پرچم خوب بنگرید، ببینید که بر اثر ضربه های پیکاران، جای سالمی بر آن نمانده است، ولی جایی که در دست پرچم دار قرار داشته، سالم است».
این سخن کنایه از این بود که پرچم دار ضربه های تیغ و شمشیری که بر دستش فرود می‌آمده، تحمل کرده، ولی پرچم را رها نمی‌کرده است. (40)
موقعیت حضرت عباس (ع) در بین یاران امام حسین (ع) موقعیت ویژه و منحصر به فردی بود. آنگاه که در مدینه بسیاری از خواص و نزدیکان امام، ایشان را از دست زدن به قیام باز می‌داشتند و با نصیحت و خیرخواهی، امام را از این حرکت برحذر می‌داشتند، حضرت عباس (ع) در چنین شرایط بحرانی و حساسی، بدون هیچ گونه مصلحت اندیشی، پیشگام در یاری امام (ع) شد.
در دیگر صحنه های قیام نیز همواره حضرت عباس (ع) پیشگام دیده می‌شود. به عنوان نمونه، شب عاشورا وقتی تنهایی و بی یاوری امام خود را می‌بیند که امام به همه اجازه بازگشتن از کربلا می‌دهد، به عنوان اولین سخنگو برخاسته و فریاد برآورد: «هرگز چنین نخواهیم کرد، آیا برای اینکه بعد از تو زنده بمانیم؟ خداوند تا ابد آن را به ما نشان ندهد؛ (41)»
و هنگامی که امام (ع)، سرو صدای لشکر دشمن را می‌شنود که آماده شبیخون هستند، حضرت عباس (ع) را به عنوان نماینده‌ی اعزامی خود به همراه بیست سواره به سوی آنان گسیل می‌دارد، تا ببیند خواسته آنان چیست و به او می‌فرماید: «ای عباس! ای برادرم! جان به قربانت، سوار شو و نزد ایشان برو و بگو شما را چه شده و چه می‌خواهید و از سبب آمدنشان [به اینجا] پرسش کن».(42)
عباس (ع) نزد ایشان رفته و خبر آورد که آنان برای جنگ آمدند. امام به او فرمود: «نزد آنان بازگرد و اگر توانستی تا صبح از آنان مهلت بگیر و امشب ایشان را از ما باز گردان، شاید ما امشب را برای پروردگارمان نماز بخوانیم و او را خوانده و در خواست مغفرت نمائیم؛ زیرا خداوندمی داند که من نماز برای او، تلاوت کتابش و دعا و طلب آمرزش را دوست می‌دارم»؛ و عباس (ع) نیز چنین کرد. (43)
در روز عاشورا نیز ایشان علاوه بر دفاع از خیمه‌ها، هرگاه در درگیری‌ها، نیروهای خودی، در محاصره دشمن قرار می‌گرفتند و توان مقابله را از دست می‌دادند، به یاری آنان می‌شتافتند و حلقه‌ی محاصره را می‌شکست. به عنوان نمونه در مبارزه «عمربن خالد صیداوی»، «جابربن حارث سلمانی» و «سعدغلام عمربن خالدصیداوی» که پس از ساعتی پیکار در محاصره دشمن واقع شدند، حضرت عباس (ع) با یورشی توفنده، آنان را از چنگال دشمن نجات داد. (44)
او در حرکتی افتخار آمیز، برای اطمینان از جانفشانی برادران خود؛ «عبدالله»، «جعفر» و «عثمان»، آنان را پیش مرگ امام خود ساخته و بدان ها می‌گوید:
«پیش بتازید فدایتان شوم! و از سرور و پیشوای خود حمایت کنید تا در برابر او جان دهید». سپس آنان را به میدان فرستاد و هر سه آنها به شهادت رسیدند. در پایان نیز خود را به میدان شتافته و به شهادت رسید. (45)
«ابو حنیفه الدینوری» از تاریخ نویسان اهل سنت درباره شهادت عباس (ع) می‌نویسد: «و عباس بن علی (ع) همچنان پیش روی امام حسین (ع) باقی ماند، نزد او می‌جنگید و به هرسو که امام می‌رفت او نیز می‌رفت تا اینکه کشته شد؛ درود خدا بر او باد».(46)
با شهادت حضرت ابوالفضل العباس (ع) نامه پرچم داری در عصر حضور بسته شد و نام او در تاریخ به عنوان واپسین پرچم دار جنگ‌های پیشوایان معصوم (ع) در دوران حضور ثبت نمود.

پی‌نوشت‌ها:

1- ابو الفضل هادی منش، تاریخ تمدن اسلامی، ج 1، ص 30
2- ابو الفداء اسمائیل بن کثیر، السیره النبویه (ابن کثیر، ج 1، ص 100.)
3- ترجمه دشتی، نهج البلاغه، خطبه 124.
4- محمد بن عمر بن واقد، کتاب المغازی، ج 3، ص 1003.
5- ترجمه دشتی، نهج البلاغه، خطبه 11.
6- بتی که «عمر بن حمله» آن را ساخته بود و بت معروف طائف بود.
7- محمد بن عمر بن واقد، کتاب المغازی، ج 3، ص 922.
8-ابن هاشم، السیره النبویه، ج 1، ص 9.
9- ابو الفضل هادی منش، تاریخ تمدن اسلامی، ج 1، صص 182-183.
10- همان، ص 181.
11- ابن هاشم، السیره النبویه، ج 3، ص 83.
12-همان، ص 84.
13- محمد بن عمر بن واقد، کتاب المغازی، ج 3، ص 922.
14- علی بن برهان الدین الحلبی، السیره الحلبیه، ج 2، صص 156-159.
15- همان، ص 16.
16- رفیع الدین اسحاق بن محمد، سیره رسول الله، صص 419-418.
17- علی بن برهان الدین الحلبی، السیره الحلبیه، ج 2، ص 207.
18- همان، ص 15.
19- همان، ج 2، ص 15.
20- ابن هاشم، السیره النبویه، ج 3، ص 77.
21- محمد بن عمر بن واقد، کتاب المغازی، ج 2، ص 800.
22-محمدبن محمدبن النعمان العکبری البغدادی، شیخ مفید، الجمل، ص 183.
23-همان، ص 174 .
24- همان، ص 175.
25- نصربن مزاح المنقری، واقعه صفین، ص 289.
26- ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص 145.
27- نصربن مزاح المنقری، واقعه صفین، ص 332.
28- همان، ص، ص 424.
29- همان، ص، 347.
30- نصربن مزاح المنقری، واقعه صفین، ص 286.
31- همان، ص 287
32- همان، ص 347.
33- محمد بن جریر الطبری، تاریخ طبری، ج 4، ص 596.
34- همان، ج 5، ص 11.
35- نصربن مزاح المنقری، واقعه صفین، ص 205.
36- طالب السنجری، الفتن الکبری، ص 255.
37-عز الدین علی بن اثیر، الکامل فی تاریخ، ج 5، ص 1943.
38- محمد بن جریر الطبری، تاریخ طبری، ج 5، ص 213؛ موفق بن احمد خوارزمی، مقتل الحسین، ج 2، ص 4.
39-محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 45، ص 41.
40- محمد محمدی اشتهاردی، سو گند نامه آل محمد (ص)، ص 299.
41- شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ص 137.
42- محمدبن محمدبن النعمان، شیخ مفید، الار شاد، ج 2، ص 132.
43- همان، ص 133.
44- محمد بن جریر الطبری، تاریخ طبری، ج 5، ص 162.
45- محمدبن محمدبن النعمان، شیخ مفید، الار شاد، ج 2، ص 162.
46- ابو حنیفه احمد بن داود الدینوری، اخبار الطوال، ص 380.

فهرست منابع
1- ابو الفداء، اسمائیل بن کثیر، السیره النبویه لابن کثیر، بیروت، دارالرائد العربی، چاپ سوم، 1407 ق.
2- احمدبن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چاپ سوم، 1356 ش
3ـ اسحاق بن محمد، رفیع الدین، سیره ی رسول الله، تهران، نشرمرکز، 1373 ش
4- الخوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، قم، منشورات مکتبه ی المفید، بی تا
5- الدینوری، ابو حنیفه احمد بن داوود، اخبار الطّوال، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول،1421 ق
6- دشتی، محمد، نهج البلاغه، چاپ چهارم، مؤسسه‌ی انتشارات دارالعلم، 1386
7- السنجّری، طالب، الفتن الکبری، بیروت، مجمع البحوث الإسلامیه، چاپ اول،1417 ق
8- الطبری، محمدبن جریر، تاریخ طبری، بیروت، مؤسسه غرالدین، چاپ سوم،1413 ق
9- العکبری، البغدادی، محمدبن محمدبن النعمان، الجمل، نجف، مطبعه ی الحیدریه، بی تا، بی نا
10- علی بن اثیر، غرالدین، الکامل فی التاریخ، تهران، نشر اساطیر، چاپ دوم،1376 ش
11- قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، تهران، کتاب فروشی اسلامیه، 1368 ش
12- کوفی، ابن اعثم، الفتوح، نشر دارالهدی،1379 ش
13- محمدی اشتهاری، محمد، سوگند نامه آل محمد (ص)، قم، انتشارات ناصر، چاپ ششم،1373 ش
14- المجلسی، محمدباقر، بحرالانوار، بیروت، مؤسسه الرساله، 1403 ق
15- المنقری، نصربن مزاحم، واقعه صفین، قم، منشورات آیه الله المرعشی النجفی، چاپ دوم،1404 ق
16- واقد، محمد، کتاب المغازی، بیروت، مؤسسه الاعلمی المطبوعات، چاپ سوم،1989 م
17- هادی منش، ابوالفضل، ماه در فرات، قم، انتشارات مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، چاپ اول، 1381 ش